دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

پسرم

پسرم روشنی نور دو چشمان منی

بهترین هدیه ای از جانب یزدان منی

پسرم تاج سرم ای که تویی مونس تنهایی من

روح من;جان من و شادی دوران منی

هدیه عزیز

  پسرم نور دو چشمان من سلام روزهای گرم تابستان امسال که تو همراهمون هستی یه حس و حال دیگه ای داره منم که تو این شهر غریبم تو شدی همه کسم دردونه مامان. توی این تنهای تنهایمون عمو احسان و خانمش ما رو تنها نمیذارن  و تنهایی و غربت منو پر کردن. عمو احسان تو رو خیییییییییییییلی دوست داره به این دلیل زندگیم : عمو وقتی کوچیک بوده یه توپ کوچولو چهل تیکه داشته و بهش خیلی علاقه داشته ازش نگهداری میکنه و میخواسته نگهش داره برای عزیزترین موجود زندگیش یعنی پسرش  . ولی تو بدنیا میای و از اونجایی که خیلی بهت علاقه داره توپشو که هنوز براش عزیز و مهم هست و به تو تقدیم میکنه . جاداره اینجا از عمو بخاطر سخاوتش تشکر کن...
31 تير 1392

نظر سنجی وبلاگی

  دانیالم چند وقتیه نظر سنجی وبلاگی مد شده.خاله ندا مارو هم به این نظر سنجی دعوت کرده .همین جا ازش تشکر میکنیم ممنون خاله جونی   اگه ماهی از سال بودم : آذر گل پسرم آذریه اگه روزی از هفته بودم  : جمعه اگه عددبودم : 18 روز تولد کاکل زریم اگه نوشیدنی بودم  : نوشابه  اگه ثواب بودم : کمک به ایتام اگه درخت بودم  :  درخت کاج اگه میوه بودم : گوجه سبز اگه گل بودم  : رز اگه اب وهوابودم: بارونی  اگه رنگ بودم : زرد اگه پرنده بودم  :  قناری ...
18 تير 1392

اندر احوالات دانیالی

  پسمل گلم خیلی وقت آپ نشدم و نتونستم اونچه که باید برات بنویسم آخه عزیزترینم هنوز سیستم خونه راه نیوفتاده و من همیشه دیر به دیر برات مینویسم.این مشکل که رفع بشه تمام خاطرات قشنگتو برات به یادگار میذارم نفسم. تغییراتی که توی این چند وقت کردی اینه که ماشلا بزرگ تر وسنگین تر از قبل شدی طوری که دکترت خیییییییییلی راضی بود.خنده هات بیشتر و واقعی تر از قبل شده. جیگر مامان خودت میتونی خودتو سرگرم کنی. وقتی بابا رو میبینی خیلی ذوق میکنی و دست و پا میزنی که بغلت کنه.کامل اطرافیانتو میشناسی.وقتی از اهواز برگشتیم تا یه مدت طولانی بهانه مامان جون و بابا جونتو میگرفتی منم مجبور بودم بهشون زنگ بزنم تا صداشون بشنوی اونوقت بود که آر...
17 تير 1392

خانه تکانی عید

گل پسرم،نزدیک عیده بخاطر تو نمیتونستم خونه تکانی کنم چون تو نیاز داشتی یکی همیشه کنارت باشه ولی بابای مهربونت، تو خونه تکانی خیلی خیلی کمکم کردی یعنی بیشتره کارهارو اون کرد دست بابای خوبمون درد نکنه ...
13 ارديبهشت 1392

نوروز 92

  باز می آید بهار و می دمد سبزه ها ، گل ها ز قلب سرد خاک باز می آید بهار و می برد رنگ غم از چهره های خوب و پاک   پسر گلم امسال اولین بهار زندگیته موقع سال تحویل خونه اقاجون بودیم. چون خیلی توچولویی تصمیم گرفتیم مسافرت نریم و از خلوت بودن تهران استفاده بکنیم. همه روزت بهار باشه گلم روز یازدهم عید خاله ندا امد پیشمون و با هم رفتیم اهواز و سیزده رو اونجا بدر کردیم   اینم تقوم سال 92 با تم گل پسرم که خاله ندا زحمتشو کشید و طراحی کرد     ...
13 ارديبهشت 1392

تولدت اتوسا جون

  امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید گویی بساط عیش مداوم به من رسید   نور ستاره ای در شب تولدش انگار که فرشته ای از ازل رسید   امروز روزیه که دانیال و ایناز یه همبازی جدید پیدا کردن اتوساجون همزمان با روز مادر به دنیا اومد تولدت مبارک       ...
13 ارديبهشت 1392

تولدت

  پسر گلم 18 اذر سال1391 ساعت 9:15 در بیمارستان گلستان تهران توسط دکتر حقگو چشم به جهان گشودی. و زندگی مامان و بابا رو دگرگون کردی وزن:٠٠٠/٣ قد:50 دورسر:35 عزیزم به دنیای مامان و بابا خوش امدی   ...
9 ارديبهشت 1392

شعری برای کودکم

  ابرم و اسمان من شده ای نه فقط جان،جهان من شده ای از میان تمام دوره ها تو چرا همزمان من شده ای مثل مریم سکوت میکنم و مثل عیسی زبان من شده ای همه فرعون و گرگ پیشه شدند تو عصا و شبان من شده ای باتو دیگر کسی نمی خواهم همه ی دیگران من شده ای ...
9 ارديبهشت 1392